ادبیات فرانسه از دیرباز یکی از غنی ترین ادبیاتهای دنیا و زاده بزرگترین مکتبها و نویسندگان و شاعران و سایر هنرمندان بوده است. ادبیات این سرزمین در طول سالهای بعد از رنسانس با پیشرفت چشمگیری مواجه شد، تا جایی که سایر کشورها را نیز به تبعیت از خود واداشت اما در سالهای اخیر به ویژه از سال 2000 به بعد ادبیات فرانسه نه در تولید بلکه در کیفیت با افت شدیدی روبرو بوده است؛ به طوری که چندی پیش هفته نامه "تایم" فرهنگ فرانسه را فرهنگی مرده قلمداد کرد.
سال قبل حداقل حدود 727 رمان و 683 اثر ادبی دیگر در فرانسه خلق و منتشر شد و صدها آلبوم موسیقی و فیلمهای جدید هم به تولید رسید. پاییز امسال در کشورهایی مانند آمریکا، اسپانیا و... رونق هنری زیادی وجود داشت اما این فصل برای فرانسه همچون غروبی فرهنگی بود. فقدان اثری درخور توجه در سطح ملی و بین المللی بیانگر این است که ادبیات غنی فرانسه - که مهد روشنفکران بزرگی چون سارتر، کامو، پروست، ولتر، سلین و غیره بوده است - روبه سقوط می رود.
آلبر کامو
این عبارت معروف است که "هیچ کشوری به اندازه فرانسه فرهنگ را جدی نمی گیرد". فرانسویها همواره هزینه زیادی برای ترویج فرهنگ متحمل می شوند. رسانه های گروهی بهای بیشتری به آن می دهند و حتی در مجلات مد هم صفحاتی به مرور کتاب اختصاص دارد. در این کشور سالیانه 900 جایزه فرهنگی اعطا می شود. گران ترین و معتبرترین این جوایز، گنکور است که امسال به "ترانه آلاباما" اثر لروی رسید که این اثر در قیاس با آثار نویسندگانی چون مارسل پروست، آندره مالرو، روبر مرل و رومن گاری که پیشتر برنده این جایزه بوده اند، ارزش پایین تری داشت.
ژان پل سارتر
هفته نامه تایم دوهفته قبل در مقاله ای با عنوان "مرگ فرهنگ فرانسه" نوشت: "امروزه ادبیات فرانسه و تولیدات آن کیفیت گذشته خود را از دست داده است و بیشتر آثار ادبی، ترجمه از زبان انگلیسی یا سایر زبانها محسوب می شوند. به طوری که نویسندگان گذشته فرانسه از مولیر، هوگو، بالزاک و فلوبر گرفته تا پروست، سارتر، کامو و مالرو مخاطبین خود را هنوز در جهان دارند. می توان گفت ادبیات امروز فرانسه همان ادبیاتی است که در گذشته نویسندگانی را پرورش داد و بیشترین برندگان نوبل را هم از آن خود کرد."
پل الوار
همچنین در بخشی از این مقاله آمده است: فرانسه در عرصه فرهنگ و هنر زادگاه مکاتبی گوناگون از جمله سوررئالیسم، امپرسیونیسم و سایر ایسم هاست. اینجا کشوری است که "تاثیر فرهنگی بر سایرین" قرنها سیاست ملی این کشور محسوب می شده، به طوری که فیلسوفان بحث برانگیز و رمان نویسان مطرح آنها نماد غرور و وطن پرستی هستند. همین فرانسویها زمانی چنان به فرهنگ خود بها می دادند که فیلم "پارک ژوراسیک" استیون اسپیلبرگ را نوعی تهدید به فرهنگ فرانسه تلقی کردند.
فردینان سلین
در فرانسه هر شخصیت ملی ویژگی های خاصی داشته که نقش مهمی در ایجاد فرهنگ آن سرزمین ایفا کرده است. نظریه پردازی و تفکرات انتزاعی در عرصه روشنفکری فرهنگ فرانسه زیاد رواج داشته و در مکاتب هم به آن توجه فراوانی شده است. نباید فراموش کنیم که مکاتبی چون سوررئالیسم و دادائیسم توسط جوانان 20 ساله فرانسوی مانند آندره برتون، پل الوار و غیره بنیان گذاشته شد که خیلی از فرهنگها را تحت شعاع خود قرار داد. سایر فرهنگها از رمان نویسی فرانسه تاثیر زیادی پذیرفته اند اما به اعتراف کارشناسان در سالهای اخیر اثری جدی در این سرزمین خلق نشده است. برای اثبات این گفته می توان به رمانهای نوشته شده در سالهای اخیر اشاره کرد که هرچند بعضا برنده جوایز مختلف و معتبری هم شده اند، اما نه از سوی مردم فرانسه مورد استقبال واقع شده و نه توانسته اند از مرزهای سرزمین خود فراتر روند.
رنه شار
برای درک بهتر این مطلب می توان این طور موضوع را روشن ساخت که در سال 2007 حدود 15 رمان از میان صدها رمان منتشر شده در فرانسه نامزدهای جوایز مختلف در فصل پاییز بودند. به عبارتی جوایز گنکور، فمینا، رنودو، اینترالیه، گنکور دبیرستانی ها و چندین جایزه دیگر که در فصل پاییز اعطا می شوند، تمام نامزدهایشان منحصر و محدود به 15 نویسنده بوده است. قدیمی ترین و ارزشمندترین جایزه فرانسه جایزه گنکور بود که به اثری اعطا شد که نویسنده اش چندان شهرتی نداشته و اثرش نه تنها در فرانسه مورد استقبال واقع نشده، بلکه به هیچ زبانی هم ترجمه نشده است.
گیه لروی (برنده گنکور 2007)
این در حالی است که نویسندگان آمریکا و آمریکای لاتین آثاری بسیار قوی خلق می کنند که گذشته از اینکه در کشورهای خود و سایر کشورها از استقبال بالایی برخوردارند بلکه در کشور فرانسه هم جزو پرفروش ترین آثار به حساب می آیند. برای مثال می توان از آثار یان مک اوان، پل استر، جان آپدایک، نورمن میلر و ماریو بارگاس یوسا و ده ها نویسنده دیگر نام برد که در فرانسه از فروش بالایی برخوردارند.
به نظر می رسد رمان نویسان فرانسه سردرگم مانده اند و موضوعاتی را در آثار خود منعکس می کنند که به درد خواننده های امروز نمی خورد. مسئله دیگری که اکنون شاهد آن هستیم هجوم ترجمه های مختلف از زبانهای دیگر به فرانسه است که رمان فرانسه را به حاشیه رانده است. از این رو شاید بتوان گفت که فرهنگ و ادبیاتی که زمانی حاکم برکل دنیا بوده است دیگر حالا روبه زوال می رود.
-------------
احسان لامع
نظر شما